- داستانک زیر، نمونه ای کوچک از ناآشنایی مدیران تولیدی از روشهای اصولی مدیریت را نشان می دهد:
تیم های قایقرانی ایران و ژاپن برای برگزاری مسابقههای سالانه به توافق رسیدند. هر تیم شامل هشت نفر بود. هر دو تیم برای رسیدن به بهترین نتیجه تلاش کرده بودند. در روز مسابقه، در شرایط برابر مسابقه را آغاز کردند و تیم ژاپن با اختلاف یک مایل برنده شد.
تیم ایران خیلی بهتزده شده بود. مدیریت ارشد تصمیم گرفت برنده مسابقه سال آینده باشد. به همین دلیل یک تیم تحلیلگر برای بررسی اوضاع و ارائه راهکار مناسب به خدمت گرفت. تیم تحلیلگر پی برد که ژاپنی ها هفت پاروزن و یک کاپیتان داشتهاند، در حالی که تیم ایران یک پاروزن و هفت کاپیتان داشته است.
مدیریت ارشد، تیم مشاوری برای ساختاردهی دوباره تیم ایران به خدمت گرفت. پس از چند ماه مشاوران به این نتیجه رسیدند که ساختار تیم ایران باید تغییر کند. بر اساس پیشنهاد مشاوران، تیم ایران باید چهار کاپیتان داشته باشد و هر کدام توسط دو مدیر هدایت شوند. در ضمن، به یک مدیر ارشد و یک پاروزن هم نیاز است. همچنین پیشنهاد شد محیط کار پاروزن تغییر کند و به یک محیط رقابتی تبدیل شود.
سال بعد، ژاپنی ها با اختلاف دو مایل برنده شدند!
تیم ایران بلافاصله پاروزن تیم را به دلیل بیکفایتی و عملکرد نامناسب از کار برکنار کرد. اما به مدیریت به خاطر انگیزههای زیادی که در فاز آمادهسازی در تیم ایجاد کرده بود، پاداش لازم پرداخت شد.
تیم مشاور یک تحلیل دیگر ارائه داد که نشان میداد: تاکتیک اتخاذشده مناسب بوده، انگیزه لازم داده شده اما ابزار مورد استفاده باید بهبود یابد.
در حال حاضر تیم ایران در حال طراحی یک قایق جدید است!